طالبان ـ طوق لعنتی بر گردن اسلام و لکهء ننگی بر دامان بشریت!
از اندیشه گاه تمامیت افغانستان از اندیشه گاه تمامیت افغانستان

دکتورعلوم اکادمیسین اندیشه افغانی

 

29 ژوئيه  ٢٠١٠/  ۱۳۸۹

« این عکس از آن عایشه، زن خجالتی و ۱۸ ساله‌ی افغانستانی است. عایشه ازدواج نامؤفقی در سنین کودکی داشته و توسط خانواده‌ی همسرش آزار می‌ دیده، او ( تحت جبر و فشار شوهر و خانوادهء او که اندکی پایانتر می بینید چه جانورانی استند ! )  از خانه‌ی شوهر فرار می‌کند ؛ اما دادگاه(!) طالبان رأی به بریدن بینی و گوش‌های او در قبال گناه بزرگش بخاطر نجات جان بی‌ارزش زنانه‌اش می‌دهد!

 ( برای تطبیق حکم شرع طالبانی و پاکستانی و وهابی و اخوانی !!! احتمالاً در ملای عام ) برادر شوهر عایشه ؛ او را محکم نگاه می‌دارد، شوهرش ابتدا گوش‌ها و سپس بینی او را می ‌بُرد.

حالا عایشه این‌طور زندگی می‌کند، این صورت کنونی زنی ۱۸ ساله است. می‌بینید، بدون آرایش هم سخت زیباست!

حادثه‌ای که بر سر عایشه آمده، مربوط  به سال ‌های قدرت طالبان در افغانستان نیست، این حادثه، همین سال قبل رخ داده. این به عقیده‌ی عایشه، و به درستی، بخاطر سازش دولت افغانستان ( و خالقان و حامیان خارجی اش ) با طالبان است. عایشه در حالی که صورت آسیب‌دیده‌اش را لمس می‌کرد گفت: «این کاری است که آن‌ها با من کرده‌اند. چطور می‌توانیم با آن ها صلح کنیم؟»

در ماه جون، کرزی صلحی ضمنی با طالبان کرد ، «تام مالینووسکی» ، یک دیده ‌بان صلح ، در این‌باره با کرزی ملاقات کرد. کرزی ؛ اما اولویت را به زنده نگاه داشتن می‌دهد تا رعایت حقوق‌ انسانی شهروندان افغانستان. ( میدانیم همین هم دروغ و منافقت است !)

مالینووسکی اظهار کرد: «کرزی از من پرسید کدام‌ یک مهمتر است؟ حفاظت از حقوق یک دختر برای رفتن به مدرسه، یا نجات زندگیش؟ »  این‌طور که به نظر می‌رسد، آقای کرزی قرار است مردم افغانستان را به قیمت بریده شدن گوش، بینی، انگشتان، دست و پا و بالاخره ... ( هرقسمی شده ؛ گویا ) زنده نگه دارد ! این مصالحه، به حق، زنان افغانستان را بخاطر امنیت و زندگی‌شان وحشت زده می‌سازد.

اما درباره‌ی این عکس، که توسط عکاس اهل آفریقای‌جنوبی، جودی بایبر، گرفته شده ؛ خبرنگار «تایم» می‌خواست ابتدا از امنیت جانی عایشه پس از چاپ این عکس مطمئن شود.

عایشه دقیقاً می‌داند با چاپ این عکس، سمبل دردهای زنان افغانستان بخاطر آسیب ‌های طالبان خواهد شد. او اکنون در مکانی سِرّی و تحت محافظت زندگی می‌کند. ..

 همچنین «تایم» بخاطر آثار ترسناک این تصویر تکان‌دهنده بر کودکان ( دنیای آزاد!) عذرخواهی کرده‌است. با این وجود، کسی چندان به کودکان افغانستان فکر نمی‌کند که با خطر رفتن پایشان روی مین دست به گریبانند، و احتمال دارد ( هر لحظه ) همبازی‌هایشان را با دست و پای قطع شده ببینند، و این ‌که این گونه تصاویر و مناظر  چه آسیب‌های روحی مخربی بر آن‌ها وارد می‌آورد.

« تایم » این عکس را به مثابهء یکی از هزاران ( جنایت مندرج در) اسناد افشا شده در سایت ویکی‌لیکس می‌‌داند که در حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان رخ داده‌است ، چرا که این عکس، ترکیبی است از حقیقت تأثر انگیز و بینشی بر چگونگی زیستن در سرزمین افغانستان و پی‌آمد تصمیماتی است که با دروغ و پنهان‌کاری اتخاذ می‌شود . »

منبع من : سایت وزین و پرتحرک افغانی « مشعل » می باشد و منبع « مشعل » و همکار گرامی اش:  مجلهء معروف تایم و این ویبگاه انترنیتی آن است :

http://www.time.com/time/world/article/0,8599,2007238,00.html

///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

 

طالبان

طوق لعنتی بر گردن اسلام

و لکهء ننگی بر دامان بشریت!

 

 

یک مقدمهء مؤجز و ضروری :

 

از شاد روان میر اکبر خیبر؛ دوستان و شاگردانش روایت میکردند که تقریباً همیشه در جریان درس ها و تحلیل هایش با درد و اندوه وصف ناپذیری یک واژهء ترکیبی را مکرراً به زبان می آورد و حتی دیده شده بود که گاهی حین بر زبان راندن این واژه وضعش دگرگون میشد ؛ یا دست بر پیشانی خود گذاشته لحظه ای ناگزیر میشد ؛ مکث کند و یا رأساً قفسهء سینهء خود را محکم چسپیده و مالیدن میگرفت .

این جمله عبارت بود از : « سنگر جهل » بریتانیا !

بیشتر معلوم میشد که هدف از آن ؛ نوار قبایلی بخصوص « قبایل آزاد» است . ولی زمانی گسترهء آن فراختر می گردید و قریب کل افغانستان و پاکستان را در بر می گرفت .

من آنوقت ها دختر خورد سالی بودم و بعد هم « دم بخت » شدم ؛ اصلاً از این جمله چیزی برداشت نکرده بودم و نمی کردم .

در سال های به اصطلاح جهاد که دو فرزند دلبند خود را از دست دادم و مشقات عظیمی به سراغم آمد ، گاه گاهی این جمله مغـز مرا پُر میکرد . به دلیل تجربهء روز گار خیلی به معانی آن نزدیک شدم . توانستم حدس بزنم که انگریز ها علاوه بر اینکه توانسته اند به اثر حماقت و خیانت امیر عبدالرحمان خان ؛ قسمت بس مهم وطن تاریخی ما را از پیکر آن جدا بسازند ؛ به دلیل خیانت زبونانهء خیلی های دیگر توانستند ؛ پاکستان را به وجود آورند و به وسیلهء پاکستان تحت بهانهء « آزادی قبایل » پلان نگهداشتن مردمان افغانستان در حالت قرون وسطایی و حتی در شرایط  قرون اولیه یعنی در حالت بشر اولیه را ـ که در برزخ بین انسان و حیوان قرار داشت ـ  به راحتی ممکن و میسر گردانند .

تا اینجا به نظر من چند مشر خاین قبیله و ملای دین نفهم و دینفروش مجرم بود که تمام قبیله و تمام قبایل را به بهای ناچیزی میفروختند و اصلاً علت وجودی و مایهء حیات ایشان همین تجارت نفرت انگیز بود .

اما ده سال اخیر مرا تقریباً به طور کامل به مفهوم مقولهء استاد شهید خیبر رسانید که « سنگر جهل » بریتانیا ؛ سنگری فوق ستراتیژیک است و آن را نمی توان و نباید دست کم گرفت .

به نظر میرسد بریتانیایی ها در جمع کشور های استعمارگر قدیم و جدید دنیا  نه تنها تجارب بسیار دارند بلکه استعداد یاد گرفتن از تجارب و قوهء دراکه بالایی در کشفیات « پاشنهء آشیل » مردمان و طراحی تاکتیک ها و استراتیژی های دراز مدتِ به دست آوردن اهداف خود  در حداقل نیمهء جهان امروز را دارا هستند .

وقتی در نظر گیریم که از لحاظ  فکر جهانخواری و جهانتازی ؛ بریتانیا طبقات حاکمه و مجاری سیاست و ملیتاریزم ایالات متحدهء امریکا را رهبری میکند ؛ میتوان گفت که امروز هم  در قلمرو شیطنتِ بریتانیا « آفتاب غروب نمی کند ! » 

این درست است که یهودیان بنا بر برتری مالی و اقتصادی و علمی بر امریکا مسلط میباشند و فکر یهودی ؛ فکر توانایی است . معهذا  در مسایل کلیدی چون طراحی صیهونیزم ؛ ایجاد کشور اسرائیل و تأمین منابع اساسی تغذیه اندیشه ای در استقامت های گوناگون ؛ بازهم بریتانیا بر یهود نقش استادی و رهبری داشته است و دارد .

خلاصه همانطور که دکتور جان کولمن در کتاب عمیق و لرزانندهء « کمیتهء 300 » نشان میدهد ؛ حاکمان بریتانیایی منجمله از طریق کاخ جادویی ی ملکه ؛ کماکان مقام ریاست و رهبری حکومت پنهان جهانی ـ حکومت حقیقی ی دنیای امروزـ را به دست دارند . و کمترین شک میتوان داشت که رمز دکمه های ریموت کنترول زراد خانه های اتومی و هسته وی ایالات متحدهء امریکا و خاص الخاص اسرائیل و پاکستان را دراختیار نداشته باشند !

طرح و رهبری و به ثمر رسانیدن « پروژهء پاکستان » موازی و هم هدف و هم مضمون  با « پروژهء اسرائیل » در اخیر نیمهء اول قرن بیستم ؛ فقط  مظهر یک نبوغ استعماری کمنظیر دیگر بریتانیا میباشد .

« پروژهء پاکستان » بر این بنیاد طراحی و به منصهء اجرا گذاشته شد که استعمارگران بریتانیایی از مطالعات علمی شرق شناسانه و اسلام شناسانه و به ویژه تجارب تاریخی «لارنس عربستان » و گماشته گان همانند او میان ملل نامنهاد مسلمان ؛ دریافتند که « اسلام تقریری » متعصبانه و متحجرانه ؛عجب امکاناتی برای تداوم استعمار و استراتیژی های آن در سرزمین های دارای سرشار ترین ذخایر طبیعی ؛ کثیر ترین نیروی بشری ، پهناور ترین بازار های فروش محصولات صنعتی وغیره ؛ فراهم می آورد .

لذا می توان با بخش ناچیز پول و مصارفات لشکرکشی های مستقیم ؛ با استفاده از جهل دینی ی مردمان مسلمان ؛ اهداف را به سرعت و سهولت مافوق تصور به دست آورد .

جهل دینی ی مردمان مسلمان که از قبل ؛ طبقات و محافل حاکم سنتی در جهان اسلام ذخیره کرده اند و از آن به شدت هم مواظبت میکنند !  

بدینگونه کشف «اسلام» ضد اسلام محمدی ؛ کشف عظیمتر از کشف امریکا و کشف منابع عظیم طبیعی در افریقا و امریکای لاتین و اور آسیا بود . اگر استعمارگران انگلیسی طئ دو قرن لشکرکشی های پر هزینه و پر تلفات در شمال و جنوب کرهء زمین هیچ چیز دیگر به دست نیاورده بودند ؛ همین اکتشاف برایشان کافی بود که در ثروت خیز ترین منطقهء عالم ؛ توهمات و باور های سخت جانی هست که به محض تکیه بر آن همه چیز را میتوان صاحب شد ؛ در حالیکه نه تنها توده های انبوه مالکان این ثروت ها و سرزمین های بر ضدت نمی شورند که برایت حمد و ثنا و عبادات خود را هم توجیه مینمایند .

 اهمیت این کشف را ؛ اکتشاف حقایق در مورد ادیان دیگر اهم از یهودیت و مسیحیت و مذاهب جنوب شرق آسیا و امریکای لاتین هنوز برجسته تر میکرد . زیرا در تمامی این مناطق عالم  به ویژه روشنفکران و اهالی اکادمیک ؛ چون و چند و چرای اسطوره و دین را مبرهن ساخته و به بایگانی ساختن قسمت بزرگ اساطیر مربوط  به انسان اولیه و انسان قرون وسطی مبادرت ورزیده بودند .

درین میان تنها اسلام رسمی منحیث ایدئولوژی حکومت و دولت ؛ فرق فاحشی داشت ؛ تودهء نامنهاد مسلمان چنان بار آورده شده و در این حالت جادویی نگهداشته می شدند که مانند قرون وسطای عیسوی ، حاضر بودند به محض نام اسلام و الله ؛ گرامی ترین گوهر ناموس خود را هم به دینبازان و دین جلابان عرضه دارند و در مقابل داعیهء گنگ و ناشناختهء دینی ؛ نه برایشان وطن معنی داشته باشد نه خطوط میمزهء فرهنگی و نه چیز هایی مانند خواهرـ برادری ، پدرـ فرزندی و مادرـ فرزندی ...

انگلیس ها به دقت کشف کردند که پس از سرزمین بدوی و 1000 فیصد قبیلوی و قبیلوی نگهداشته شدهء عربستان ؛ تیپیک ترین منطقهء اسلام تقریری و توهمی که با احلام و خرافات ماورا عربستانی هم غنی و سرشار گردیده نوار قبایلی دو طرفهء دیورند لاین و نوار به اصطلاح مسلمان نشین جنوبی و شرقی هند است .

اینجا چیزهایی به نام «اسلام» و« کُران»(قرآن) و « خدای » ؛ با شیر مادر مخلوط  به « بنیادم»(بنی آدم)  داده میشود که نه تنها « خدا و جبرئیل و مصطفی را » به حیرت انداخته است بلکه حیوانات نسبتاً با هوش جنگل ها را هم روده بُر میکند .

 تازه منطقه ؛ از لحاظ  سوق الجیشی و جغرافیای کوهی ـ جنگلی موقعیت بی مانندی دارد . غیرت جاهلانه و وحشیانه درآن به حدی است که از اینجا ؛ تا ابد هم میتوان وفادار ترین و سربه راه ترین عساکر اجیر ارزان و حتی رایگان برای امپراتوری بریتانیا استخدام و استحصال کرد .

این امتیازات در قیاس با کشور های اروپایی و غربی ؛ اصلاً بی نظیر و در قیاس با سایر مناطق آسیا و افریقا کمنظیر بود .

در نتیجه ؛ استراتیژیست های بریتیش ـ امپریالیزم و از جمله شیطان همطراز شیطان قرآنی یعنی «انتلیجنت سرویس » با سپاسگذاری عظیم از حاکمان و دین پردازان چندین قرن گذشتهء این سرزمین ها و مردمان ؛ که سخت با نبوغ  و خلاقیت ؛ ملیون ها خلق خدا را از کله و مغز فارغ ساخته و فرماندهی همه اندام های حرکی ایشان را به شکم و زیر شکم متصل کرده بودند ؛ زمام و افسار حاکم و محکوم درین مناطق را به کف با کفایت خویش گرفتند که فقط در کمتر از مدت یک حامله گی ؛ به زایمان خونین عجیب الخلقه ترین موجود روی زمین ـ پاکستان ـ انجامید ؛ موجودی که نیم تنه و بدنش دراین سر دنیا بود و نیم دیگرش در آن سر دنیا !!!

رویداد ها و حوادث ناشی از پیدایش اسرائیل در شرق میانهء عربی ؛ و پاکستان در آسیای مرکزی شباهت های زاید الوصفی دارد که البته دراز گوش های راست کمر به فهم آن قادر نیستند چرا که تسلسل وقایع یعنی سیر تاریخ را دریافته نمی توانند .

ولی بدبختی ما در این است که فهم و نه فهمی  دراز گوشان راست کمر؛  برای ما بی تفاوت نیست چرا که ما همه را یکجا با هم احصاء کرده اند و مقدور نیست ما از این کتله چه بسا زورگوی و پر توحش ؛ حساب خود را جدا نمائیم .

 پاکستان طئ شصت سال عمر و به صطلاح تاریخش ؛ سه جنگ بزرگ و ده ها جنگ کوچک و هزاران حمله تروریستی علیه هندوستان  داشته و چند برابر لازم انتقام جسارت هندیان را بابت نه گفتن شان در برابر خدایی بریتانیا  گرفته است .

ولی غالباً اصل رسالت پاکستان صیانت « دیورند خدا»ی انگلیسی ؛ قلمروی پیشینهء آن ( دوطرفهء دیورند لاین یا همان « سنگر جهل » مورد نظر استاد شهید اندیشمندان معاصر ما میر اکبر خیبر ) و توسعهء آن تا دامنه های هندوکش و حتی تا سواحل آمو دریا و حتی حتی حتی تا وادی فرغانه ؛ کوه های قفقاز، چیچینیا وغیره است .

بدینجهت بریتانیا و « کمیتهء 300 » پاکستان را ؛ کتابی بخشوده و آن را « قرآن جهاد » نامیده است .

لذا طالبانیزم و پیشینه های جهادی ی آن مندرج در« تلک خرس » و روند های موازی ی آن چون القاعده اساساً همان « ایدئولوژی پاکستان » است و بر کتاب دینی ی پاکستان که از عرش ملکه الیزابت برایش نازل گردیده است ؛ مبتنی  میباشد .

خوشبختانه جریانات جهادی ی  مندرج در « تلک خرس » و حجمهء عظیم مرتبط  به آن اخیراً در کتاب « جنگ صلیبی یا جهاد فی سبیل الله » مورد تحلیل و تجزیه بسیار عمیق و در عین حال کاملاً ساده و عام فهم  قرار گرفته است و به روشنی نشان میدهد که قرآن و اسلام محمدی ؛ چیزیست که اصلاً در پاکستان ـ در مقام  قدرت حاکمه ـ سراغ نمیشود !

 

 

نگاهی شتابان به حقیقت قرآن و اسلام محمدی :

 

میدانیم که پاره های کتابی به نام « قرآن » را حضرت محمد عربی به شبانان شبه جزیرهء عربستان در 15 قرن پیش عرضه داشته بود . بر خلاف تصور ناشی از تبلیعات سنگین 1400 ساله ؛ قرآن در زمان حیات حضرت محمد نه تنها در یک مجلد تدوین نشده بود بلکه مخصوصاً پس از شهادت آن حضرت ؛ طئ بیست و چند سال نسخه ها و جزوات و قرائت های متعدد و متفاوت از آن به میان آمد . تا آنکه در اواخر خلافت حضرت عثمان نسخه ای از آن جمع آوری و تدوین و تکثیر گردید . البته آنهم با الفبای کوفی ی بی نقطه و بی تجوید و بدون سایرعلامات ؛ با نگارش دستی و قلمی بر روی سطوحی غالباً چرمی .  

قبایل « جاهلی » عرب به خاطر این قرآن و دعوت هایش طئ کمتر از23 سال خیلی ها بیش از 30 مرتبه بر حضرت محمد و پیروان کم یا زیادش حمله ورشدند . طئ نخستین حملات و سوء قصد ها او را به فرار و هجرت از مکه  به یثریب مجبور ساختند و بعد این جنگ و ستیز چنان پُر حدت و شدت ادامه یافت که شخصاً حضرت محمد ناگزیر بود ؛ در 26 تا 28 جنگ گرم و خونین با معاندان و دشمنان قرآن و دعوت خود مصاف دهد .

او به دلیل نبوغ نظامی ـ در حد بشر ـ و نصرت الهی ـ در حد ماوراء های اعتقادی ـ تقریباً بر همه این آزمون ها غالب گشت و در نتیجه عده ای هرچه بیشتر کسان به انگیزه ها و دلایل مختلف هوادار و پیروش گردیدند و حسب معمول ؛ آنها که انگیزه های جاه طلبی و مقامات و مقاصد دنیایی داشتند هرچه بیشتر کوشیدند به آن حضرت نزدیک و محرم شوند ؛ بر وئ تملق و تصدق بگویند و خویشتن را ؛ از محمد هم «محمد تر» جلوه و جلایش دهند ! 

در جمع چنین کسان سرسخت ترین معاندان و دشمنان پیشین حصزت محمد ؛ چون عکرمه بن ابو جهل ... و بالاخره سردار و قوماندان عمومی معاندان ابوسفیان بن حرب هم آمدند .

صرف نظر از این اخیری ها ؛ حتی شخص پر قدرتی چون حضرت عمر که بالاخره برای حدوداً 11 سال ـ بیشتر از تمام مدت حیات سیاسی ـ نظامی ـ مذهبی حضرت محمد در مدینه ـ حاکم امپراتور مانند و خلیفهء دوم اسلام شد ؛ در اساس از سرسخت ترین دشمنان حضرت محمد بوده و مصرانه در پئ قتل ایشان میگشت . منتها چند صباح پیشتر «ایمان آورد» و صحابی نزدیک ، جزء «عشرهء مبشره» و پدر تنها خانم باکرهء حضرت محمد گردید .

بدبختانه آنچه در بارهء تغییر کامل و غیر قابل بازگشت شخصیت ؛ به مجرد  به اصطلاح «ایمان آوردن »  و « کلمه خواندن » در مدعیات کلامی و تبلیغاتی چه در گسترهء اسلام  و چه سایر ادیان و مذاهب ادعا شده و میشود ؛ علم و تجربهء تاریخی بشرهمنوا نیست و از حسن تصادف و بخت نیک ما مسلمانان و مسلمان زاده گان قرآن مجید مؤمن به ما نیز آن را تأئید نمی کند . توجه فرمائید :

*****

أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿44 ـ البقره﴾

 آيا مردم را به نيكى ( دین نیک ) فرمان مى‏دهيد و خود را فراموش مى‏كنيد ؛ با اينكه شما كتاب [الله] را تلاوت میکنید ؛ آيا [هيچ در بارهء معانی آن ] نمى‏انديشيد (44 ـ البقره)

این ارشاد قرآنی ؛ بخصوص وقتی اهمیت می یابد که در نظر گیریم ؛ فرمان دهندگان به دین و اسلام و تلاوت کننده گان قرآن و استفاده کننده گان از آن در سیاست و پیشوایی مردم ؛ فقط ذواتی چون حضرت محمد و یاران روحاً و عملاً صدیق  به او  و  دعوت او  ؛ نبوده اند و نیستند .

درین صف از عکرمه و ابوسفیان ... گرفته تا مداخله گران و فتنه گران و تفسیرگران و حدیث سازان یهودی و مسیحی ... تا انتلیجس سرویس انگلیس ، « لارنس عربستان » ، الن دالیس و جان فوستر دالیس امریکایی ، جواسیس موساد اسرائیل ، زبیگنیو برژینسکی ، زلمی خلیلزاد یهودیار ... و بالاخره عمال آی اس آی  پاکستان و اجیران جهادی و طالبی آن ها هم قرار داشته اند و قرار دارند .

 

 

****

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ ﴿22 ـ الانفال )

قطعا بدترين جنبندگان نزد الله كران و لالانى‏اند كه نمى‏انديشند (22 ـ انفال)

*****

با در نظر داشت اینکه امروزه تحت همان نام ها و دعوی ها و داعیه ها  نه تنها گوش و بینی ما را می برند ، کله های مارا  کت ( قطع ) میکنند و فراتر از آن وطن زیبا و تاریخی و پر تمدن ما را که از جمله حق و سهم بزرگی بر گردن اسلام دارد ، میخواهند ـ و عملاً دارند ـ مسخ و مثله و تکه و پاره می سازند ؛ آیا ما نباید اندکی بیاندیشیم ؟

 ما که پیروی الله و قرآنیم و چنان مؤمن سرسخت آن که فقط  کافیست یک بانگ و نوای عربی و عربی گونه بشنویم تا از اعماق جان بگوئیم :

ـ الله اکبر !

ـ صدق الله العلی و العظیم... !

ـ جل جلاله ، جل علی شانه... !

ـ صلی علی محمد ، صلوات بر محمد... !

ـ رضی الله عنه ...!

ـ بی شک ، لاریب فیه !

ـ حق .. حق ... حق !...

حالا این الله و قرآن است که برای مان می فرمایند : إِنَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ ( قطعا بدترين جنبندگان نزد الله كران و لالانى‏اند كه نمى‏انديشند ! )

آیا ما واقعاً طئ این سی و چند سال فلاکت عظیم که از پاکستان و از شیطنت گاه آی اس آی و سایر مقامات ابلیسی ی جهان در وطن ما تحت نام و پرچم اسلام و محمد و الله و قرآن صادر میگردد و باعث شده برای یک دهه مارا زیر پوتین های ارتش سرخ قرار دهد و برای یک دههء تمام هست و بود و سرشته و میراث هزاران سالهء نیاکان مارا به پای حاکمان پاکستانی لیلام و اسپند دود و خاکستر نماید و برای دهه ء دیگر چکمه های عساکر غرق در پولاد و آهن امریکا و ناتو را بر قلب و جان و ناموس و شرف ما مسلط  سازد ؛ آیا با خود محاسبه کرده ایم که بر علاوه آنهمه مصایب و فجایع ؛ ما ـ خود ما ! ـ از نظر قرآن ( بدترين جنبندگان نزد الله ) محاسبه نخواهیم شد ؛ همان ها که ( كران و لالانى‏اند كه نمى‏انديشند !)

آیا ما می اندیشیم ؟

آیا ما میدانیم اندیشیدن در همین زمینه یعنی چی و یعنی چگونه ؟

آیا اصلاً توان اندیشیدن داریم ؟

آیا ارادهء اندیشیدن داریم ؟

آیا لازم است بیاندیشیم ؟

آیا مجاز و مختار استیم که بیاندیشیم؟

آیا چنان موجودی هستیم که بیاندیشیم ؟

آیا مثلاً مانند بز و گوسفند ؛ اصلاً از اندیشیدن معذور و معاف نیستیم ؟

 

****

وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ ﴿100ـ یونس﴾

 و [گویی ] هيچ كس را نرسد كه جز به اذن الله ايمان بياورد و [الله] بركسانى كه تعقل نمی کنند ؛ پليدی را  نصیب می سازد . (100 ـ یونس)

*****

یعنی آیا ما « کس » یا « کسان » حساب می شویم  ؟

میتوانیم حساب شویم ؟

میخواهیم و اراده داریم که « کس » و « کسان » محاسبه شویم که ضمایر اختصاصی برای فرد و افراد بشر است ؟

آیا ما میخواهیم بشر شمرده شویم ؟

آیا ما میتوانیم بشر شمرده شویم ؟

آیا علاوه بر آنهمه هستی و نیستی که از ما گرفته اند و زایل کرده اند ؛ « بشر بودن » را هم از ما گرفته اند ؟

آیا تحت اینهمه فشار و ادبار و خیانت و خباثت و پلیدی ی پیشوایان و امیران و حاکمان و قوماندانان .. از« بشر بودن » هم تهی شده ایم ؟

از« بشر بودن » بیزار شده ایم ؟

از اندیشیدن بیزار شده ایم ؟

از گوش به قرآن دادن بیزار شده ایم ؟

از مسلمان بودن بیزار شده ایم ؟

از همان الله بیزار شده ایم که « بركسانى كه تعقل نمی کنند ؛ پليدی را  نصیب می سازد »؟

آیا دریافته ایم که خدای دزد ؛ خدای کاروان بوده نمیتواند ؟

« اسلام » پاکستان و آی اس ای و انگریز ها و یهودی ها و وهابیون و سعودی ها و شیخ های شکـم و ته شکم  و ارباب فساد و فحشا و فجور و فتنه ..؛ « اسلام » مظلومان و محرومان و مستضعـفان ، اسلام محمد ، اسلام قرآن و در نتیجه اسلام ما بوده نمیتواند ؟

« الله » پاکستان و آی اس ای و انگریز ها و یهودی ها و وهابیون و سعودی ها و شیخ های شکـم و ته شکم  و ارباب فساد و فحشا و فجور و فتنه .. ؛ « الله  » مظلومان و محرومان و مستضعـفان ، « الله » محمد و در نتیجه « الله » ما ؛ بوده نمیتواند ؟

اگر چنین دریافته ایم که فوق العاده مبارک است !

اگر چنین دریافته ایم پس خدا ، اسلام و الله و قرآن دو تاست !

اگر دو تا بودن خدا و اسلام  و الله و قرآن ممکن نیست ؛ پس یا  پاکستان و آی اس ای و انگریز ها و یهودی ها و وهابیون و سعودی ها و شیخ های شکـم و ته شکم  و فساد و فحشا و فجور و فتنه .. عرب ... مسلمان اند ومظلومان و محرومان و مستضعـفان و محکومان و دزد زده گان و به غارت رفته گان  و در نتیجه  ما ؛ کافر!؟

 و یا اگر دو تا بودن خدا و اسلام  و الله و قرآن ممکن نیست ؛ پس مظلومان و محرومان و مستضعـفان و محکومان و دزد زده گان و به غارت رفته گان  و در نتیجه ما ؛ مسلمانیم  و پاکستان و آی اس ای و انگریز ها و یهودی ها و وهابیون و سعودی ها و شیخ های شکـم و تهء شکم  و ارباب فساد و فجور و فتنه .. عرب ... و دزدان و قطاع الطریقان... کافر!؟

آری ! یا آن است و یا این ؟

پس چطور بیابیم و اثبات کنیم که حقیقت کدام است ؟

مگر با فال گیری و رمل و اصطرلاب میشود ؟

مگر با خواب نما شدن امکان دارد؟

مگر ممکن است مثلاً حضرت محمد زنده شود و بیاید و حکم کند و همه را سر جاهایشان بنشاند ؟

مگر لازم و ضرور است قرآنی دیگر نازل شود ؟

مگر لازم و ضرور است الله تعالی و رب العالمین پیامبر دیگر بفرستد ؟

به فرض اینکه قرآن دیگر و پیامبر دیگر بیاید ؛ درحالیکه ما اهل اندیشه و عمل و سرباز مداقع حق و حقیقت نباشیم ؛ بازهم همین دهل و همین ولوله بر پا نمیشود ؟

آیا علوم و ساینس دنیای امروز ما را کمک کرده نمیتواند تا خود  و اضداد خود و دشمنان خود را بشناشیم که هر کدام ما ؛ با اسلام ؛ با قرآن و با محمد چه نسبتی داریم ؟

آخر؛ سخن بر سر همین است !!!

به نام اسلام تباهیمان کرده اند و میکنند ؛ به نام قرآن تباهیمان کرده اند و میکنند ، به نام محمد تباهیمان کرده اند و میکنند !!!!

 ما ناگزیریم پیدا کنیم که اسلام و حدود و ثغورش کدام است و ما چرا تحت نام و پرچم آن چنین پایمال و توهین و رسوا و بدبخت میشویم ؟

ما ناگزیریم پیدا کنیم قرآن و مندرجات و تاریخ و معنا و مصداقش چه هست و کدام است و از چه روی ، به کدام حق ، به کدام دلیل برضد ما استعمال میشود ؟

و بالاخره و از همه مهمتر باید بدانیم حضرت محمد کی بود ، کی هست ، چی دعوت و داعیه داشت ، با کی ها بود ، علیه کی ها بود ؛ کی ها برایش صادق بودند و کی ها برایش خاین بودند ؟؟؟؟؟

بدون یک چنین اندیشه و تحقیق و حقیقت یابی ؛ هیچ گشایشی روی نخواهد داد . بدون تن و جان و روح و توان و غیرت و شهامت سپردن به نتیجه و حاصل چنین تحقیق و کشف و کشف الکشفی باز هم گشایش چندان روی نخواهد داد ؛ ولی بر عکس یابنده گان حقیقت از این راه و برپاجهیده گان در راه آن حقیقت ؛ دیگر کران تا کران جهان را فتح خواهند کرد و البته نه تاراج و بر باد !

جادو و جمبل پاکستان و انگریز و قلدوران یهود و ابلیس های مسیحی و ایوانجلیستی مانند تاریکیی شب در برابر انوار خورشید ؛ حتی به طرزی باور نکردنی نابود خواهد شد . چرا که دیگر ما  ( قطعا بدترين جنبندگان نزد الله ) نیستیم که ( كران و لالانى‏اند كه نمى‏انديشند ! )

ما چنانکه رب العالمین اراده  دارد و دستور میدهد ؛ می اندیشیم ؛ از راه اندیشه و عالیترین شکل آن ـ تحقیق علمی ـ حقیقت را در می یابیم ، طرف حقیقت را می گیریم و هر قدر لازم شود ؛ برای پیروزی و فرمانروایی حقیقت ؛ جهاد ـ و واقعاً جهاد ! ـ می کنیم !

 

                                                            ( ادامه دارد )


August 7th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات